مدیریت عاشقانه

ساخت وبلاگ
به پسرم درس بدهید. او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گلهای درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود. به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند.به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند. ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد. به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست. به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد مدیریت عاشقانه ...
ما را در سایت مدیریت عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mitahaa بازدید : 146 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:42

یک سکانس از فیلمنامه اپارلمانهر چند که گذاشتن فیلمنامه در انظار عمومی درست نیست ولی چون فقط یک سکانسشو گذاشتمو دوستانی که می خونن رعایت میکنن انشاءالله در حفظ امانتسکانس دومروز حال داخلیطبقه دهمآقای شایسته پنجاه و پنج ساله با همسر خانه دار مهتاب حدود پنجاه ساله  و دو دختر دوقلوش بیست و یک ساله مریم و سپیده و یک پسرش بیست و پنج ساله به نام پیمان در طبقه دهم یک اپارتمان زندگی میکنهشایسته دارای یک مقام دولتی با سرمایه متوسط که برای مجلس کاندید شده هستشایسته با زنگ ساعت بیدار میشه توالت دست و صورتشو می شوره خودشو تو اینه نگاه میکنه به خودش خیره میشه دست تو موهاش میکنه خانمش صدا میزنه بیا دیگه چکار میکنی همه سر میز صبحانه نشستن و صبحانه می خورنخانم (مهتاب) : چای رو می ریزه میاد سر سفره شایسته هم می اد میشینهبچه ها یکی یکی پیداشون میشهمریم : بابا کی یک خونه بزرگتر می خری من اتاق جدا داشته باشم این سپیده خواب که نداره منو هم از خواب میندازهسپیده : من خواب ندارم . خودش خرناس می کشه منم خوابم نمیبره مریم : خوابت نمی بره یا همش سرت تو گوشیهشایسته : سپیده گوشی هم یه حدی داره دیگه دخترمسپیده : بابا من از روناچاری سرم تو گوشیه خرناس مریم نمیذاره بخوابمسپیده : بابا برا منم لپ تاپ بخر کلی کارای دانشگام مونده پیمان : چیه سر صبح باز شروع کردین ور و ور یه روز نمیتونین با هم خوب باشین بابا یه ماشین برا منم بخر دیگه دوستام همشون با ماشین میان من تاکسی یا اتوبوس مهتاب : باز صبح شد هر کی التماس دعا  داره صبحونتونو بخورین شایسته : حرف مادرتونو گوش کنین صبحانه تونو بخورین سر صبحی بحث سیاسی نکنینپیمان : بحث سیاسی ؟ چه ربطی به سیاست داره بابا . پیمان : خب ربط داره دیگه بابا تو مدیریت عاشقانه ...
ما را در سایت مدیریت عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mitahaa بازدید : 149 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:42

غیر ازچهره های مذهبیاین شخصیت ها رو دوست داشتم از نزدیک ببینمسعدیپیر گشتی و هوای و هوست پیر نگشت    سعدیا خواب تو اینقدر چرا سنگین استفردوسیبه روز گذر کردن اندیشه کن     پرستیدن دادگر پیشه کنبه نیکی گرای و میازار کس     ره رستگاری همین است و بسانوشیروان عادل اگر پادشاه به عدل و داد رفتار کند، همه شاد می‌شوند.کار امروز را به فردا مینداز، چه میدانی فردا چه خواهد شد.گلستان پر از گل ممکن است فردا بی‌بار شود.رشک و حسد از دردهایی است که هیچ پزشکی نمی‌تواند آن را درمان کند.اگر هوا و هوس بر عقل چیره شود، جز دیوانگی ثمری ندارد.انسان بیکار و زیاده‌گو نزد کسی آبرو ندارد.راه کج همیشه تاریک و راه راست هموار است.کربم خان زنددو چيز بر من بسيار مي‌چسبد؛ يکي آب يخ زمستان و ديگري پلو در شب عيد، زيرا تنها در زمستان آب يخ دسترس همه است و تنها شب عيد خيالم آسوده که همۀ ايران پلو مي‌خورندامیرکبیرهرزگی، قمه کشی و لوطی‌گری به خصوص در زمان دولت حاجی میرزا آقاسی رواج داشت. غروب که می‌شد هیچ زن و کودکی جرأت بیرون آمدن از خانه را نداشت. جوانان تهران قمه می‌بستند و به آزار و اذیت مردم می‌پرداختند. امیرکبیر، دستور داد که رسم قمه‌کشی و لوطی‌بازی از شهرها و راه‌ها برداشته شود. وی حمل اسلحه سرد و سلاح گرم را منسوخ کرد. در یک جلسه عمومی، کسی پیشنهاد داد حمل سلاح ممنوع شود، امیر پاسخ داد: " حمل سلاح آزاد است منتها کیست که جرئت استفاده دارد؟ "و پس از این اگر دعوا و نزاعی رخ می‌داد کسی جرأت نداشت از قمهٔ خود استفاده کند و به مرور زمان این عادت از سر مردم افتاد و حمل سلاح منسوخ شد. او حقوق بسیار درباری‌ها و شاهزاده‌ها را کم کرد. دوست داشتم حکای مدیریت عاشقانه ...
ما را در سایت مدیریت عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mitahaa بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:42